کد مطلب:27706
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:24
منظور از حضور يوسف در نشئه عقل منفصل چيست؟
قرآن كريم يوسف صديق (ع) را جزو بندگان مخلَص مي داند و بنده مخلص كسي است كه فراتر از عالم مثال و در نشئه عقل حضور فعال دارد و به جايي رسيده است كه شيطنت و وهم و خيال را به حرم امن او راه نيست: (كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْه السُّوءَ وَالْفَحْشاءَ اِنَّهُ مِنْ عِبادَنا الْمُخْلَصين) يوسف/24. بنابراين همانطور كه شيطان نمي تواند ملائكه مقرّب و حاملان عرش را بفريبد، نمي تواند بندگان مخلَص الهي را نيز رام خود كند. پس يوسف صديق در مقطع عقل منفصل و عالم اخلاص حضور داشت و نيز از عالم مثال منفصل آگاه بود، چنانكه قرآن كريم در طليعه قصه اش مي فرمايد: (اِذْ قالَ يُوسُفُ لِاَبيه يا اَبَتِ اِنِّي رَاَيْتُ اَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَاَيْتهُم لي ساجِدين) يوسف/4؛ يوسف صديق به پدرش گفت: من يازده ستاره و خورشيد و ماه را ديدم كه بر من سجده مي كنند. آنچه را يوسف صديق در مثال منفصل ديد اين بود كه يازده ستاره و خورشيد و ماه در برابر او سجده هشيارانه كردند نه سجده ناآگاهانه.
يعقوب (ع) هم با اين رؤيا، اطلاع يافت و فرمود: (يا بُنَيَّ لا تَقْصُصَ رُؤياكَ عَلي اِخْوَتِكَ فَيَكيدُوا لَكَ كَيْدا اِنَّ الشَّيْطانَ لِلانْسان ِعَدُوٌ مُبين) يوسف/5؛ اي پسرك من خواب خود را بازگو نكن كه اين قصه, خود حسد برانگيز است. آنگاه فرمود: (وَكَذلِكَ يَجْتَبيكَ رَبَّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأويل الْاَحاديثِ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهَ عَلَيْكَ وَ عَلي آلِ يَعْقُوبَ كَما اَتَمَّها عَلي اَبَويْكَ مِنْ قِبَل اِبراهيمَ وَاِسْحق اِنَّ رَبُّكَ عَليم حَكيم) يوسف/6؛ و اين نشان مي دهد كه تو به بلنداي حكمت، ولايت و تمام نعمت مي رسي، چون نعمتي كه قرآن كريم به طور مطلق ياد مي كند همان نعمت ولايت است.
از اين رو وقتي خواستند او را به چاه بيندازند جزع و التماس نكرد, چنانكه هنگامي كه خواستند او را به زندان مصر محكوم كنند سخنش (رَبِّ السِّجن اَحَبُّ اِليّ) بود. نه هراسناك بود نه محزون و نه به احدي متوسل شد. چون كسي كه تحت ولايت حق است خوف و اندوهي ندارد: (اَلا اِنَّ اَوْلِياءَ اللهِ لا خَوْفَ عَلَيْهِم وَلا هُمْ يَحْزَنون) يونس/62. از اين رو نيايشش هم با خداوند اين است كه: (اَنْتَ وَليّي في الدُّنْيا وَالاخِرة تَوَفَّني مُسْلِماً وَاَلْحَقَني بِالصالِحين) يوسف/101؛ تو در دنيا و آخرت وليّ من هستي. همه اين استقامتها نشانه ولايت اوست و اعطاي اين ولايت از آن رؤياي صادق شروع شده است.
معارف مزبور را حضرت يعقوب از آن رؤيا استنباط كرد و سخن از (لعلّ) و (ليت) نبود، بلكه با جزم سخن مي گفت، زيرا بندگان مخلَص به اذن خدا سخن مي گويند و لسانشان لسان حق است، از اين رو سخنشان گزاف نيست. در پايان اين قصه هم وقتي يازده برادر و همچنين خود يعقوب و همسرش در برابر يوسف اظهار خضوع كردند، يوسف صديق آن را تأويل رؤياي قبلي خود دانست : (... وَ خَرُّوا لَهَ سُجَّداً وَقال يا اَبَتِ هذا تَأْويل رُءياي مِنْ قَبلْ قَدْ جَعَلَها رَبّي حَقاً وَقَدْ اَحْسَنَ بي اِذْ اَخْرَجَني مِن السِّجْنِ) يوسف/100، يعني: خداي سبحان آنچه را كه من مشاهده كردم به واقعيت درآورد و آن را حق قرار داد.
: آية الله جوادي آملي
تفسير موضوعي قرآن ج 7 (سيرة پيامبران(ع) در قرآن)
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.